loading...
بچه پررو
حسین عامری بازدید : 5 چهارشنبه 1392/10/11 نظرات (1)

    در همه این سالها پیرمرد آن

    را نادیده گرفته بود اما بالاخره

    یک روز پیرزن به بستر بیماری افتاد

    وپزشکان از او قطع امید کردند.در

    حالی که با یکدیگر امور باقی را

    رفع ورجوع می کردند پیرمرد جعبه کفش را

    آوردونزد


  
  همسرش برد.

    پیرزن تصدیق کرد که وقت آن

    رسیده است که همه چیز را در مورد

    جعبه به شوهرش بگوید.پس از او

    خواست تا در جعبه را باز کند .وقتی

    پیرمرد در جعبه را باز کرد دو

    عروسک بافتنی ومقداری پول به مبلغ

    95 هزار دلار پیدا کرد پیرمرد دراین

    باره از همسرش سوال نمود.

    پیرزن گفت :هنگامی

    که ما قول وقرار ازدواج

    گذاشتیم مادربزرگم به من گفت که

    راز خوشبختی زندگی مشترک در این

    است که هیچ وقت مشاجره نکنید او به

    من گفت که هروقت از دست توعصبانی

    شدم ساکت بمانم ویک عروسک

    ببافم.


  پیرمرد به شدت تحت تاثیر

    قرار گرفت وسعی کرد اشک هایش

    سرازیر نشود فقط دو عروسک در جعبه

    بود پس همسرش فقط دو بار در طول

    زندگی مشترکشان از دست او رنجیده

    بود از این بابت در دلش شادمان شد پس

    رو به همسرش کرد وگفت این همه پول

    چطور؟پس اینها ازکجا

    آمده؟

    در پاسخ

    گفت :آه عزیزم این پولی است که از

    فروش عروسک ها به دست اورده ام

ارسال نظر برای این مطلب
این نظر توسط 313 در تاریخ 1392/10/15 و 13:16 دقیقه ارسال شده است

سلام
جالب بود...شکلک


کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    به نظر شما وضع این سایت چگونه است؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 12
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 3
  • آی پی امروز : 15
  • آی پی دیروز : 8
  • بازدید امروز : 14
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 14
  • بازدید ماه : 14
  • بازدید سال : 20
  • بازدید کلی : 127